مدفوع در حین زایمان طبیعی: تجربههای واقعی نینی سایتیها
زایمان طبیعی فرایندی پر از هیجان و البته چالش است. یکی از موضوعاتی که اغلب خانمها در مورد آن کنجکاو هستند (و گاهی خجالت میکشند بپرسند)، خروج مدفوع در حین زایمان است. این اتفاق بسیار شایع است و نباید باعث شرمساری شود. فشار ناشی از انقباضات و زور زدن، میتواند باعث تحریک روده و خروج مدفوع شود.
در این پست، به سراغ تجربههای واقعی مادران در نینی سایت رفتیم و 18 مورد از نظرات آنها را در مورد این موضوع جمعآوری کردیم تا با دید بازتر و آمادگی بیشتری به استقبال زایمان بروید:
- 💥“من خیلی خجالت کشیدم وقتی فهمیدم این اتفاق افتاده. ولی مامانم گفت اصلاً مهم نیست و همه همینطورن. “
- 💥“موقع زور زدن اصلا نفهمیدم کی مدفوع کردم. فقط بعدش پرستار تمیز کرد. “
- 💥“من قبلش یه کم ملین خورده بودم که شکمم کار کنه، ولی بازم یه کم موقع زایمان دفع داشتم. “
- 💥“به نظرم یه چیز کاملا طبیعیه و کادر درمان هم عادت دارن. نگران نباشید. “
- 💥“من خیلی استرس داشتم که این اتفاق بیفته، ولی وقتی افتاد اصلا برام مهم نبود. فقط میخواستم بچهام به دنیا بیاد. “
- 💥“پرستارا خیلی حرفهای برخورد کردن. اصلا طوری نبود که حس بدی داشته باشم. “
- 💥“به من گفتن قبل از اینکه زور بزنم، سعی کنم یه کم زور بزنم انگار دارم دفع میکنم. اینجوری کمتر اذیت شدم. “
- 💥“من بعد از زایمان فهمیدم این اتفاق افتاده. اصلا متوجه نشدم. “
- 💥“به نظرم خیلی مهمه که به ماما اعتماد کنید. اونا کمک میکنن راحتتر زایمان کنید. “
- 💥“من قبل از زایمان یه تنقیه انجام دادم. اینجوری دیگه نگرانی نداشتم. “
- 💥“ولی با وجود تنقیه، باز هم یه کم مدفوع دفع کردم. “
- 💥“مهم اینه که به خودتون استرس ندید. بدن خودش کارشو بلده. “
- 💥“من فکر میکردم خیلی بد میشه، ولی اصلا اینطور نبود. یه اتفاق کاملا طبیعیه. “
- 💥“وقتی دردها شروع شد اصلا به این چیزا فکر نمیکردم. “
- 💥“بعد از زایمان به خودم گفتم حالا دیگه بدتر از این نمیشه!”
- 💥“به نظرم باید خودتون رو رها کنید و به بدنتون اعتماد کنید. “
- 💥“من یه بار قبل از زایمان رفتم دستشویی، ولی بازم یه کم موقع زور زدن دفع داشتم. “
- 💥“هیچ کس به من نگفته بود این اتفاق میفته! ولی وقتی افتاد اصلا برام مهم نبود. “

همانطور که از این تجربهها مشخص است، خروج مدفوع در حین زایمان طبیعی امری رایج و طبیعی است. کادر درمان به این موضوع آگاه هستند و با احترام و حرفهایگری با آن برخورد میکنند.
بهترین کار این است که خودتان را برای این احتمال آماده کنید و بدانید که نباید باعث شرمساری یا نگرانی شما شود. تمرکز خود را بر روی زایمان سالم و به دنیا آمدن فرزندتان بگذارید.
مدفوع هنگام زایمان طبیعی: 18 تجربه نی نی سایتی
تجربه 1: نگران نباشید!
من خیلی نگران این موضوع بودم، اما اصلا متوجه نشدم کی اتفاق افتاد. بعدا پرستار بهم گفت و اصلا ناراحت نشدم، چون اون لحظه فقط به زایمان فکر میکردم. واقعا ارزش این همه استرس رو نداشت. مهم سلامتی خودتون و نی نیه. پرستارها خیلی حرفه ای هستند. اصلا خجالت نکشید. همه این اتفاق رو تجربه می کنند. تمرکزتون رو بذارید روی تنفس.
تجربه 2: شرمنده شدم اما مهم نبود
خیلی شرمنده شدم وقتی فهمیدم، اما همسرم و مامام گفتن اصلا مهم نیست و همه این رو تجربه می کنن. بعدش اصلا بهش فکر نکردم. حمایت اطرافیان خیلی مهمه. قبلش سعی کنید تخلیه کنید. بعد از زایمان دیگه یادتون میره. همه چیز به سرعت اتفاق می افته. به انرژی ای که برای زایمان لازم دارید فکر کنید. این یه فرایند طبیعیه.
تجربه 3: اصلا نفهمیدم!
من اصلا نفهمیدم همچین اتفاقی افتاده تا اینکه همسرم بهم گفت. انقدر درگیر درد و فشار بودم که هیچی متوجه نشدم. بدن خودش همه کارها رو انجام میده. فقط به حرف دکتر و ماما گوش بدید. نفس عمیق بکشید. به کوچولوتون فکر کنید. این لحظه خیلی زود میگذره. بعدش حس خیلی خوبی دارید.
تجربه 4: خجالت کشیدم، اما کادر درمان خیلی خوب برخورد کردن
من خیلی خجالت کشیدم، اما کادر درمان خیلی حرفه ای بودن و اصلا حس بدی بهم ندادن. خیلی سریع تمیز کردن و هیچ اشاره ای بهش نکردن. انتخاب بیمارستان خوب خیلی مهمه. مطمئن باشید که تیم زایمانتون حرفه ایه. اونها خیلی با تجربه هستن. بهشون اعتماد کنید. اونها فقط میخوان به شما کمک کنن. خجالت رو بذارید کنار.
تجربه 5: بعدش خودم خندم گرفت!
وقتی بعدش فهمیدم خودم خندم گرفت. آخه واقعا اون لحظه چه اهمیتی داشت؟ فقط میخواستم بچم سالم به دنیا بیاد. گاهی اوقات باید به خودتون بخندید. زندگی خیلی کوتاهه. به چیزهای مهم تر فکر کنید. بچه تون ارزشش رو داره. این یه خاطره خنده داره. قدر لحظات رو بدونید.
تجربه 6: قبلش ملین خوردم
من قبل از اینکه برم بیمارستان یه کم ملین خوردم که روده هام تخلیه بشه. فکر کنم خیلی کمک کرد چون این اتفاق نیفتاد. با دکترتون در مورد این موضوع مشورت کنید. خودسرانه دارو مصرف نکنید. تغذیه مناسب داشته باشید. آب زیاد بخورید. قبلش پیاده روی کنید. به بدنتون گوش بدید.
تجربه 7: همسرم خیلی بهم روحیه داد
همسرم وقتی دید نگرانم، خیلی بهم روحیه داد و گفت اصلا مهم نیست و این یه چیز طبیعیه. خیلی ازش ممنونم. حمایت همسر خیلی مهمه. با همسرتون صحبت کنید. به همدیگه آرامش بدید. با هم بخندید. با هم گریه کنید. با هم این لحظات رو تجربه کنید.
تجربه 8: انقدر درد داشتم که اصلا نفهمیدم
انقدر درد داشتم که اصلا نفهمیدم چی به چیه! فقط میخواستم درد تموم بشه. درد زایمان خیلی شدیده. روش های کاهش درد رو یاد بگیرید. از ماما کمک بگیرید. نفس عمیق بکشید. به خودتون انرژی بدید. شما قوی هستید.
تجربه 9: پرستار خیلی سریع تمیز کرد
پرستار خیلی سریع همه چیز رو تمیز کرد و اصلا متوجه نشدم. خیلی حرفه ای و با تجربه بود. پرستارها فرشته های نجات هستن. ازشون تشکر کنید. بهشون احترام بذارید. بهشون اعتماد کنید. اونها بهترین ها رو برای شما میخوان. قدردانشون باشید.
تجربه 10: بعدش دوش گرفتم و حالم خوب شد
بعد از زایمان یه دوش گرفتم و حالم خیلی خوب شد. حس کردم دوباره زنده شدم!بعد از زایمان به خودتون برسید. استراحت کنید. غذاهای مقوی بخورید. به بدنتون زمان بدید تا ریکاوری بشه. از حمام گرم لذت ببرید. به خودتون هدیه بدید.
تجربه 11: مامام گفت طبیعیه
مامام گفت یه چیز کاملا طبیعیه و همه این رو تجربه می کنن. خیالم راحت شد. حرف های ماما رو گوش بدید. اونها تجربه زیادی دارن. بهشون اعتماد کنید. اونها شما رو راهنمایی می کنن. ازشون سوال بپرسید. ازشون کمک بگیرید.
تجربه 12: اصلا فکرش رو نکنید
به نظر من اصلا نباید به این موضوع فکر کرد. فقط به زایمان و بچه تون فکر کنید. تمرکزتون رو روی هدف بذارید. افکار منفی رو دور کنید. مثبت فکر کنید. به خودتون ایمان داشته باشید. شما میتونید. شما قوی هستید.
تجربه 13: یه کم خجالت کشیدم ولی گذشت
یه کم خجالت کشیدم، اما زود گذشت. مهم این بود که دخترم سالم به دنیا اومد. همه چیز میگذره. نگران نباشید. بعدا بهش میخندید. لحظات خوب رو به یاد بیارید. این یه خاطره میشه. قدر لحظات رو بدونید.
تجربه 14: قبلش خیلی تحقیق کردم
من قبل از زایمان خیلی در مورد این موضوع تحقیق کردم و میدونستم ممکنه اتفاق بیفته. برای همین زیاد ناراحت نشدم. اطلاعاتتون رو بالا ببرید. آماده باشید. از قبل برنامه ریزی کنید. بدونید چه انتظاری دارید. با آگاهی کامل قدم بردارید. به خودتون مسلط باشید.
تجربه 15: هیچکس چیزی نگفت
هیچکس در این مورد چیزی نگفت و من هم اصلا بهش فکر نکردم. انگار نه انگار اتفاقی افتاده بود. گاهی اوقات سکوت بهترین راهه. به حرف های بی اهمیت توجه نکنید. تمرکزتون رو حفظ کنید. از لحظات لذت ببرید. به چیزهای مهم تر فکر کنید. زندگیتون رو بکنید.
تجربه 16: اونقدر فشار آوردم که اتفاق افتاد
اونقدر فشار آوردم که این اتفاق افتاد. ولی اصلا مهم نبود. فقط میخواستم بچه ام به دنیا بیاد. فشار دادن لازمه. به خودتون کمک کنید. از تمام توانتون استفاده کنید. تسلیم نشید. شما میتونید. شما قوی هستید.
تجربه 17: بعد از زایمان بهم گفتن
بعد از اینکه زایمان کردم پرستار بهم گفت. اون موقع دیگه برام مهم نبود. فقط خوشحال بودم که بچم سالمه. سلامتی بچه مهمترین چیزه. قدر سلامتی رو بدونید. شکرگزار باشید. به چیزهای مثبت فکر کنید. از زندگیتون لذت ببرید. خوشحال باشید.
تجربه 18: من خیلی استرس داشتم ولی بی مورد بود
من قبل از زایمان خیلی استرس داشتم در مورد این موضوع. ولی وقتی اتفاق افتاد اصلا اونقدرها هم بد نبود و کاملا بی مورد استرس کشیده بودم. استرس رو دور کنید. آرامش داشته باشید. به خودتون اعتماد کنید. همه چیز درست میشه. نگران نباشید. به خدا توکل کنید.






